از شعرهایم!

ساخت وبلاگ
 گمان کنم هرچه سنم بیشتر می‌شود، خواسته یا ناخواسته –به اختیار یا به جبر- تمایلاتِ ضداجتماعی یا فردگرایانه یا جمعیت‌گریزانه نه‌تنها بیشتر در من رشد می‌کند، بلکه استوارتر می‌شود. این خصلت در من خلافِ آن چیزی‌ست که در عموم انسان‌ها دیده می‌شود که با سن‌دارترشدن تمام اندیشه‌های عاصیِ درون‌شان فروکش می‌کند و ابتدا محافظه‌کار و در آخر بیش و کم به موجودی ترسو بدل می‌شوند. این خصلتِ خود را نیز به استشهادِ شاعران به فال نیک گرفته‌ام که هرچه خلاف‌آمدِ عادت بود، قافله‌سالار سعادت بود[1].می‌دانم که احتمالا ممکن است ضداجتماعی بودن اساسا با فردگرایی و جمعیت‌گریزی متفاوت باشد و ریشه‌هایش از هم سوا، اما در نگاه من، ضداجتماعی بودن و ستیز با ساختارهای ناقص و قوانینِ به‌ظاهر متقنِ اجتماعی و پیکارِ پیوستۀ آشکار و پنهان برای تغییر، اصلاح‌ یا بازتعریف‌شان به فردگرایی، و متعاقبا به جمعیت‌گریزی منجر می‌شود. و در نهایت در بهنجارترین شکلش، شمایل یک درون‌گراییِ خشمگنانه –اگر تبدیل به ستیزه‌جویی‌ای برون‌گرایانه نشود- به‌خود می‌گیرد که احتمال می‌رود در هر برخوردِ کوچکِ انسانی، خود را بی‌پروایانه بروز دهد. در روانشناسی از آن با نام «خشم مزمن»[2] یاد می‌شود و گمان می‌کنند از فشار خون، لجاجت، بی‌حوصلگی، خودمحوری و خودسری، احساس عقده حقارت و تجربه‌های سرکوب‌گرانه در کودکی ناشی می‌شود. با اینکه از اینها فقط شمارۀ آخر را در خود تایید می‌کنم، اما به پیامدهایی که جامعه‌شناسان و روانشناسان از دچاران به خشم مزمن انتظار دارند، هر روز می‌اندیشم! من در روزنوشت‌های بسیارم طی بیست‌وخورده‌ای سال، این خشم را به «جانور درون» یا «گرگ درون» تعبیر کرده‌ام. این شاید همان نیرویی باشد که نهایتا بر زبانِ شخصیتِ تودار و محج از شعرهایم!...
ما را در سایت از شعرهایم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : falakhanedoran بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 11:19

نمایشنامه «محاکمه یهودا در برزخ» را استیون ادلی گوایرگس، نمایشنامه‌نویس 57 ساله آمریکایی نوشته است. با نام اصلی The Last Days of Judas Iscariot یا «آخرین روزهای یهودای اسخریوطی». این نمایشنامه در سال 2005 منتشر شد و نخستین بار به کارگردانی بازیگر فقید فیلیپ سیمور هافمن، در بیرون برادوی، در همان سال اجرا شد. از ادلی گوایرگس نمایشنامه «بین دیوانه و رودخانه» پیش از این به فارسی چاپ شده است.نمایشنامه‌ محکامه یهودا در برزخ از ظن نویسنده مساله خیانت یهودای اسخریوطی، (از حواریون عیسی مسیح) را به سرور خود، در عالم برزخ به میز قضاوت می‌کشاند. در این میان، همه دست‌اندرکاران به صلیب کشیده شدن مسیح، دوستداران عیسی، شیطان، مادر یهودا، مادر ترزا، فروید و برخی دیگر از شخصیت‌های شناخته شدۀ عالم مسیحیت به صحن دادگاه می‌آیند و در جایگاه شهود به پرسش‌هایی پاسخ می‌گویند. این‌گونه ترسیمی همه‌جانبه و چندبعدی از واقعه به دست داده می‌شود که در نوع خود بسیار شایان توجه است.متن نمایشنامه ظرافت‌های فکری و زبانی بسیاری دارد و کنایه‌های پیدا و نهان فراوانی به علم، دین، اعتقاد و ایمان و حتی تفاوت‌های نگرش دنیای باستان و امروز به واقعه به صلیب کشیدن مسیح، از لابلای گپ‌وگفت‌ شخصیت‌ها شنیده می‌شود. همین خصیصه دستاویز خواندنی شدن نمایشنامه شده است. چنانکه هرگز از خواندن آن ملول نخواهید شد و صلابت و تیزی و طنازی متن شما را خواهد خنداند و به فکر فرو خواهد برد و در نهایت در شما ایجاد کاتارسیس خواهد کرد! بخش اعظم چنین کارکردی به سیاق دیالوگ‌نویسی نمایشنامه‌نویس بازمی‌گردد که گفت‌وگوها را با حالتی پینگ‌پنگی، سریع و صریح نوشته است و خواندن آن کیف خواننده را کوک می‌کند. مترجم نیز در انتقال این حس و دریافت زبانی توفی از شعرهایم!...
ما را در سایت از شعرهایم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : falakhanedoran بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 11:19

این یادداشت در روزنامه اعتماد، شماره 5235، 29 خرداد 1401 چاپ شده است. نسخه‌ای که در ادامه می‌آید نسخۀ کامل یادداشت است که بنا بر ملاحظاتی سروشاخش را برای انتشار چیده‌ام. بالاخره خواندن یادداشت در وبلاگِ نویسنده باید چیزی افزون داشته باشد دیگر.آیا کتاب هم به سیاهۀ دراز اقلام تجملی افزوده شده است؟اگر کتاب هم نتوان خرید...کتاب همیشه ارزان‌ترین قلم از اقلامِ خریدنی برای کتاب‌خوان‌ها بود، حتی در عصر پالئوزوئیک یا دیرینه‌زیستی، ببخشید، اصلاح می‌کنم: ده پانزده سال پیش! اگر شما 10 هزار تومان وجه پرارزشِ مملکت را در جیبِ پینه‌بسته می‌گذاشتید، با تبسمی ترد بر لب‌های داغمه‌بسته، یک یا دو جلد کتابِ ارزنده می‌خریدید. می‌توان از پس آن «اگر» قصه‌ها‌ کرد. چنین واژۀ توداری‌ است این اگر! اینها را از خاطراتِ شنیدۀ نیاکان‌مان نقل می‌کنم که قرن‌ها پیش، یعنی حدود سال‌های 1385 هجری شمسی می‌زیسته‌اند.حال 10 هزار تومان توی جیبِ شرمندۀ خود بگذارید و بروید به نمایشگاهِ بزرگِ کتابِ تهران در سال 1401. با نهایت احترام، احتمالا تف هم کف دست‌تان نیندازند. بیایید جریان را قدری وارونه کنیم. موقرانه به نمایشگاه کتاب بروید و دو جلد کتابِ ارزنده بخرید. جیب‌تان چه می‌گوید؟! آیا همچون مرغِ سحر ناله سر می‌کند؟ اصلا مرغی درون جیب‌تان هست یا شپش در آن منیژه خانوم است. اگر نیازمند کمک مالی بودید، کافی‌ است هشتگ کمک به نیازمندانِ کتاب را زیر آخرین پست اینستاگرام‌تان درج کنید تا به چشم‌ ‌برهم ‌زدنی، در واکنشی فوری و انقلابی به دستِ متعهدینِ هم‌رسانی در خانه‌ها برسد و طاقچۀ کم‌کتابِ کتاب‌‌خوانانِ مظلومْ مجازاً پربرکت شود.مزاج‌تان مزه‌دار شد؟! این یادداشت غر زدنِ طنزآلوده نیست، این ترسیم کردنِ گیوتینْ در شمایلِ فریادگرِ ک از شعرهایم!...
ما را در سایت از شعرهایم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : falakhanedoran بازدید : 87 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 11:19